هستی ویروسی میشود !
سلام دخترم ؛
عزیزکم چند روزی بود که مریض شده بودی دکتر میگفت که دختر کوجولوت هواسش نبوده و یه ویروس خورده .( ویروس یه نوع میکروبه ) عزیزم دلم ، من و بابایی و مامان بزرگ شبانه روز مراقب شما بودیم تا خوب بشی ، تب بالایی داشتی و ما رو خیلی نگران کرده بودی الهی مامان برات بمیره که صبورانه تحمل کردی تا اینکه خوب شدی . مامان بزرگ هم شب ها میامد خونه ما تا باهم دیگه مراقبت باشیم .
اینم هم عکس هایی از پاشوره کردن دخترم .
بعد از اینکه شما خوب شدی آقا ویروسه اومد سراغ مامانی و بابایی و ما رو مریض کرد انوقت بابایی شما رو برد خونه مامان بزرگ و شب پیش مامان بزرگ و بابا بزرگ بودی . مامان بزرگ تعریف میکنه شب خیلی دیر خوابیدی و از اینکه یه مامان و بابای پیر داری خیلی خوشحال بودی و کلی میخندیدی . مامان بزرگ جون میگه که دیشب با گلهای متکا بازی میکردی و رنگها رو تشخیص میدادی و با انگشت های کوچیکت کمی روی گل آبی رنگ و گاهی هم روی گل زرد دست میذاشتی و چند دقیقه ای اونها رو نگاه میکرد .
انشاءا... که تنت همیشه سلامت باشه عزیزم .