هستی هستی ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

و خدا هستی را آفرید ...

شیرین کاری ها تا پایان پنج ماهگی ام

1392/3/20 14:55
264 بازدید
اشتراک گذاری

هستی عزیزم بغل، این روزها کمتر وقت میکنم تا بیام و از لحظه لحظه های بزرگ شدنت بنویسم امروز باید جبران تمام این چند روز رو بکنم و بگم که نازنیم چقدر بزرگ شده و روز به روز داره خانم تر می شه .قلب

باید بگم که تازگی ها یاد گرفتی که غلت بزنی و برای رسیدن به مقصد یا شی مورد نظرت از هیچ کوششی دریغ نکنی . چندباری هم اسیب دیدی ولی همچنان ادامه می دی .زبان

دوست داری راه بری و دستات رو بگیرم و آروم آروم قدم برداری میای روی پاهای من تا به نوک بینی ام نرسی دست بر نمی داری اخه زمین خدا رو برای چیه گذاشتن
نمی دونم .

دلبرکم هر موقع که با بابایی در مورد موضوعی صحبت می کنیم خیلی با دقت گوش میدی .

فیلم های تلویزیون رو از برنامه کودک بیشتر دوست داری عاشق شخصیت خرم حریم سلطانی همچین نگاهش می کنی که نگو .مژه

فکر کنم برای لب تاپ بابایی نقشه کشیدی بعضی وقت ها یواشکی کمین میکنی تا سراغش بری .نیشخند

هنوز هم عاشق حمام کردنی و توی وان آبی رنگت کلی کیف می کنی .

نمی دونم گفتم یا نه ! ...   آخه دختر تو به عینک آقا جون چیکار داری که اونه شکستی بنده خدا اون که چیزی نمی گه اما من از خجالت مردم .

راستی یادم رفته اول از همه بگم که غذاهای کمکی ات رو داریم بهت میدیم مامانی زحمت میکشه و برات درست میکنه سوپ ، فرنی ،‌ حریره بادام ....

عزیزم دیگه مامانی و بابایی رو خوب میشناسی و وقتی صدات میکنیم نسبت به اسمت عکس العمل نشان میدی و بر می گردی .

مصرف پوشک ات هم که نگو و نپرس سر به آسمان کشیده ....

یه روز شکم ات زیاد کار میکنه دنبال درمانیم یه روز شکم ات کار نمی کنه باید روغن زیتون بخوری ، یه روز گرمیت می کنه یه روز سردیت میکنه ، یه روز اینـی ، یه روز اونی ، هر روز یه ماجرا تازه داری .

عاشق عروسکت موشی هستی همش می خوریش .

امان از شست پا خوردنت اخه دخترم درسته مامانی هر روز پاهات رو می شوره اما شاید کثیف باشه چیز بهتری پیدا نمی کنی من چه کنم که هنوز حریفت نشدم .

چند هفته ای که روی تخت خودت میخوابی و کلی مستقل شدی از اینکه فضای زیادی برای چرخیدن داری خوشحالی آخه یکم بدخوابی که اونم به خودم رفتی ، اونجا تنها نیستی خرگوشی پیشته و ازت مراقبت میکنه .

عاشق اینی که بابایی بلندت کنه و باهات برقصه ،‌ شعر میخونه و تو خودت رو تکون میدی .

از اینکه بینی ات را تمیز کنم بیزاری و وقتی سراغت میام متوجه میشی و هنوز کاری نکرده شروع به گریه کردن میکنی که نه ................. .

و اینکه هنوز هم زحمت نگهداری صبح تا غروب ات به عهده مامان جونه و ما هنوزم شرمنده هستیم .

همین جا بازم ازش تشکر میکنیم ..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)