شیرین کاری های شش و هفت ماهگی
سلام ناز دونه مامان ؛
هستی جان ، مدتی بود که سرم خیلی شلوغ بود و فرصت اینکه بیام و از شیرین کاری های خانمی بنویسم رو نداشتم امروز که وقت دارم میخوام همه رو یکجا برات تعریف کنم .
خبرهای جدید :
١- مهمترین خبر اینکه سومین دندان شیری دخترم هم درآمد .
٢- یک ماهی میشه که عمه نازی آمده طبقه پایین خانه ما و خانمی بیشتر ساعات رو خونه عمه جون با راحیل بازی میکنه .
٣- عزیزم مدتی که شیرخشکی که می خوری به سختی پیدا میشه و ما به هر کسی که میشناسیم سفارش دادیم که برات تهیه کنه . باید بگم که دیگه چند هفته ای هست که شیر مامان رو نمی خوری فکر کنم همش تقصیر این غذاهای کمکی که به مزاج خانم خوش آمده است .
٤- یک هفته پیش با راحیل رفتم برای تست شنوایی که خدا رو شکر دخترم خیلی گوش هایش تیزه . باید مراقب باشیم .
٥- این هفته هم رفتیم برای تست بینایی که باز هم خدا رو شکر مشکلی نبود و دخترم خیلی هم تیز بینه . باز هم باید مراقب باشیم .
و حالا ............ شیرین کاری ها :
اول از همه اینکه خانمی شروع کرده به چهار دست و پا راه رفتن و مامانی باید همه چیز رو از جلو دستش برداره تا نکنه سر از دهان مبارک هستی خانم درآورد .
مامانی ببین خونه زندگی برام نذاشتی همش یا ملحفه برات پهن کردم یا پتو .
هستی گلم سه هفته هست که بدون کمک کسی به راحتی میشینی و از اینکه داری به زودی مستقل میشی خیلی خوشحالی .
این لباس های خوشگل که می بینی پوشیدی مامانی ( مامان بابا ) زحمت کشیده و برای نوه نازش دوخته البته مامانی میگه که برای همه نوه هاش این کارها رو کرده . به افتخار مامانی یک دست مرتب .
و اما خوابیدن های شیرین دختر نازم ؛
جونم برات بگه عزیزم ؛
خیلی دوست داری موقع غذا خوردن خودت قاشق رو بگیری و از همه مهم تر دوست داری همه چیز رو سر بکشتی سوپ و حریره بادوم ، .... عاشق این هستی که با شیشه و یا کاسه آب بخوری
مامانی بزنم به تخته خیلی باهوشی صدای همه رو حتی از دور می شناسی .
راستی از حمام کردنت جدیداً نگفتم دوست داری بری زیر دوش و بازی کنی .
وقتی راحیل میاد دنبالت آماده رفتنی و با تمام خوشحالی و ذوق همراهش می روی .
هنوزم هم بعضی وقتها دوست داری با لالایی بخوابی .
هر چیزی که جلوی دستت میاد میذاری توی دهانت به قول بابایی مثل مامانت شکمویی . آخه من چیکار کنم خدا..............
داره یادم میاد که جمعه هفته پیش عجب جمعه ای برای مامانی و بابایی بود امان از خرابکاری های هستی خانم که اول صبح جمعه شکم خانم کلی کار کرده بود و خونه و زندگی رو حسابی نذار بگم که .............
و اما اینکه دیشب راحیل جون برای دختر گلم یک لباس خوشگل و ناز خریده این هم عکسش . مرسی راحیل جون.
به زبون خودت خیلی با ما صحبت می کنی ، گاهی هم از شدت خوشحالی جیغ میکشی که کار درستی نیست . اما چون از خوشحالیه کاری باهات نداریم .
هنوز رابطه ات رو با الیاس و آقا هیمن خوب نکردی البته با الیاس بازی میکنی اما بهش لبخند نمی زنی و خیلی جدی هستی ، بیچاره آقا هیمن هم که اینقدر دوستت داره و نمی دونه چه هیزم تری به شما فروخته اخه دخترم چراااااااااااااا......
قربونت برم که از آمدن بابایی و مامانی از سر کار خوشحال میشی و با خنده هات از ما استقبال میکنی و خستگی رو از تنمون در میاری . الهییییییییییییییییییییی فدات شم .
عاشقتم که هنوز با صدای سوت عمو عباس و عمه نازی کلی ذوق میکنی .
و اینکه برای رسیدن به کنترل و تلفن و لپ تاب بابایی از هیچ کوششی دریغ نمی کنی و سینه خیز به سمت هدف پیش می ری .
معنی آب رو می فهمی و تا می گیم آب بَ هیجان زده میشی کلاً آب خوردن رو دوست داری .
فعلا تا فرصتی دیگر خدا نگهدار
و خبرهای آینده اینکه :
١- ماه دیگه عروسی راحیل جونه ... هورا ...
٢- عمه مژگان جون هم ماه دیگه میاد ایران هورا ........هورا ............