مامانی تنهایی به سرکار برمی گردد .
هستی جانم سلام ؛
گل دختر ، الهی که مامانی فدات بشه الهییییییییییییییییییییییییی ...
مامانی تنها و بدون تو به سرکار بر میگردد . دیگه عزیزکم تو همراهم نیستی تا پشت میز بنشینیم و کلی کار کنیم و تو هم به مامانی کمک کنی .
مامان جون قرار شد روزها که من میام سرکار تو رو نگه داره و مراقبت باشه ، نمی دونی که چقدر سخته تا دور از تو باشم ثانیه شمار میکنم تا زود برگزدم خونه و تو رو بغل کنم و کلی ببوسمت . وقتی پیش مامانی هستی بهت شیر خشک میده البته من به اندازه شیشه شیر برات شیر خودم رو میزام و وقتی میام خونه از می می مامانی می خوری . و انقدر هول میزنی که انگار از صبح تا حالا هیچی نخوردی به قول بابایی تو هم مثل مامانت شکمویی . خوب دختر باید به مامانش بره دیگه مگه نه عزیزم . از وقتی امدم سرکار شروع کردم این صفحه قشنگ رو برات بسازم تا در نبود تو باز هم با تو باشم .